آتش دل
تاريخ : پنج شنبه 22 خرداد 1393برچسب:اشعار شعرای کهن, شعر, شعرای معاصر, | 16:31 | نویسنده : Aziz



به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر

كه هر كه در صف باغ است صاحب هنریست

بنفشه مژده‌ی نوروز میدهد ما را

شكوفه را ز خزان وز مهرگان خبریست

بجز رخ تو كه زیب و فرش ز خون دل است

بهر رخی كه درین منظر است زیب و فریست

جواب داد كه من نیز صاحب هنرم

درین صحیفه ز من نیز نقشی و اثریست

میان آتشم و هیچگاه نمیسوزم

همان بر سرم از جور آسمان شرریست

علامت خطر است این قبای خون آلود

هر آنكه در ره هستی است در ره خطریست

بریخت خون من و نوبت تو نیز رسد

بدست رهزن گیتی هماره نیشتریست

خوش است اگر گل امروز خوش بود فردا

ولی میان ز شب تا سحر گهان اگریست

از آن، زمانه بما ایستادگی آموخت

كه تا ز پای نیفتیم، تا كه پا و سریست

یكی نظر به گل افكند و دیگری بگیاه

ز خوب و ز شب چه منظور، هر كه را نظریست

نه هر نسیم كه اینجاست بر تو میگذرد

صبا صباست، بهر سبزه و گلشن گذریست

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: