بی تو در پیراهن آسایش من خار بود
چشم های انتظار از دور یت بیدار بود
در تمام ز ند گی امید آزادی نداشت
پیش روی بخت من از هر طرف دیوار بود
هر نفس دستور اعدام مرا در دست داشت
لحظه های ز ندگی شکل طناب دار بود
هر چه شد گرم تماشا روی خوشبختی ند ید
در تمام عمر چشمان امیدم تار بود
با لباس گل به استقبال عشقم آمدی
بیخبر بودم من و در دامن تو خار بود
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.